بگذار عدالت وظیفه خود را انجام دهد ولی محبت و عشق بر آن پیروزی گردد.

1- مقدمه:spinoza barookh-باروخ اسپینوزابیست و یکم فوریه (دوم اسفند ماه) یاد آور در گذشت متفکر و فیلسوف بزرگ یهودی، باروخ اسپینوزا1 (1677 – 1632) است، مردی که چکیده ای از حیات پرمشقت و قناعت آمیز خود را در قالب اندیشه هایی ناب و آثاری اغلب ناتمام برای جهانیان به میراث گذارد تا بنا به گفته خود راه صعب نیل به حقیقت را برایشان سهل تر گرداند. آنچه در ادامه می آید، نیم نگاهی به زندگی و افکار اوست.

2- زندگی شخصی:
هنگامی که مصایب حاصل از دیدگاه ارتجاعی کلیسای قرون وسطی در قالب تفتیش عقاید، سوزاندن و قتل عام های فجیع، دامنگیر یهودیان نیز شد، میراث کهن «خانه به دوشی» دیگر بار به ایشان رخ نمود. گروهی از اسپانیا و پرتقال به آفریقا عزیمت کردند، به اتهام مخفی کردن جواهراتشان قتل عام شدند. جمع دیگری که راهی انگلستان و ایتالیا بود، مورد پذیرش قرار نگرفت و شاید تنها بخشی که امکان استقرار آرامش بیشتر یافتند، رهسپاران کشور هلند بودند، و خانواده «اسپینوزا» از همین دسته بود.

مهمترین خاطره کودکی «اسپینوزا» صحنه پرخاش مسوولین کنیسای2 آمستردام به مردی به نام «اوریل آکوستا» بود که از دیدگاه ایشان افکار نادرستی داشت.

«باروخ» کوچک از پدرش شنیده بود که آزاداندیشی دینی از مشخصات ماندگار تفکر و فلسفه یهود است، و اینان، صرفاً به دلیل تأثیرات چندین قرن زندگی در جوار خشونت های کلیسای قرون وسطائی چنین رفتارهایی آموخته اند.

باروخ، جوانی خود را در آموختن زبان لاتین، ادبیات اسپانیایی، زبان عبری، کتاب مقدس، تلمود3 و آثار مفسران یهودی سپری کرد. از ابتدای جوانی به بنیاد تفکر فلسفی خود همت گماشت و از همین هنگام بود که با مخالفت جدی برخی از قشریون انعطاف ناپذیر روبرو شد، مخالفتی که هر روزه مشکل گسترده تری به خود می گرفت … جوان بیست و چهار ساله سرسخت، صریحاً بیان کرد که در مقابل برهان خشونت، از کوچکترین بخشی از افکارش صرف نظر نخواهد کرد، و در نتیحه، در روز 27 ژوئیه سال 1656، طی بیانیه ای رسمی از سوی قشریون یهودی اروپا «باروخ اسپینوزا» تکفیر و از بنی اسرائیل کنار گذاشته شد، او مستحق تمامی نفرین ها و عذاب های الهی دانسته شد و افراد، از گفتگو، مکاتبه یا حتی نزدیک شدن به وی یا خواندن نوشته هایش منع شدند … .

پس از تکفیر، به پاداش ها و پیشنهادهای مسیحیانی که او را به گرویدن دین جدید و زندگی اجتماعی با آرامش در کنار همکیشان جدید فرا می خواندند قاطعانه پاسخ منفی داد و با خروج از آمستردام، زندگی منزوی و آرامی را در یک اتاق زیر شیروانی آغاز کرد، پس از مدتی، برای امرار معاش به ساخت عدسی های دوربین و عینک روی آورد در حالیکه اوقات فراغت خود را صرف تفکر، نوشتن و تماشای عنکبوت های اتاق زیر شیروانی می کرد و عنکبوت ها چقدر شبیه آدمیانند: «… آنها هم با نبوغی شگفت انگیز تار می تنند و خانه بنا می کنند و سپس در نهایت حماقت، بی سبب و علتی، کار خود را خراب می کنند …»

او بعدها نوشت که از تکفیر کنندگانش هیچ گونه کینه ای ندارد: «… کار من این نیست که خرده گیری و نفرین کنم یا کسی را محکوم سازم، بلکه وظیفه من فهمیدن و درک کردن است …».

او، نه تنها فهم جهان هستی را که درک تمامی خلایق نهفته در آن –حتی همان مردم عامی- را مدنظر داشت.

پس از مرگ پدرش، خواهر او در صدد برآمد که با اغفال او، از ارثیه محرومش سازد. اسپینوزا این قضیه را به دادگاه کشید و پس از پیروزی بر خواهر، همه اموال را داوطلبانه به او بخشید و با پاره کردن حکم دادگاه گفت: «بگذار عدالت وظیفه خود را ایفا کند ولی محبت و عشق بر آن پیروز گردد …»

بزرگواری روحی و کرامت اخلاقی اسپینوزا، حتی دشمنانش را به احترام وامی داشت: «بزرگترین پیروزی با قوای قهریه به دست نمی آید بلکه با ایثار، بزرگواری و نجابت روح حاصل می شود …». آنگونه که معاشرانش بیان کرده اند، وی هرگز در پی تحمیل عقیده اش بر دیگران نبود، اما برای داوری خود در بنای عقاید شخصی اش اهمیت بسیار قایل بود، او می خواست کتاب «اخلاق» پس از مرگش، بدون نام او منتشر شود، چرا که: «… حقیقت به شخصی خاص وابستگی ندارد و مهم این نیست که جملات مبین آن، نخست توسط چه کسی گفته یا نوشته شده است. آنجا که حقیقت جدی گرفته می شود، حتی مالکیت وجود ندارد …» در زمان شهرت، پیشنهاد یکی از دولتمردان آلمان را برای اشغال کرسی فلسفه دانشگاه هایدلبرگ در ازای عدم انتقاد از دین و روش حکومتی آن کشور، و نیز پیشنهاد لویی چهاردهم را مبنی بر این که با نامگذاری یکی از کتب فلسفی اش به نام او، پاداش هنگفتی دریافت دارد، مؤدبانه رد کرد.

… در جریان جنگ های استقلال طلبانه مردم هلند علیه فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا، اسپینوزا به نفع جمهوری خواهان وارد کارزار سیاست شد و با انتشار رساله «الهیات و سیاست»4 در سال 1670، رسماً به حمایت از سیاست های ایشان و دوست مقتولش یان دوویت 5 پرداخت6 .

3- آثار:
اسپینوزا در ادامه تفکرات سیاسی خود، به تشریح نوع آرمانی حکومت های سلطنتی و اشرافی پرداخت، ولی هنگامی که شرح و بسط «حکومت دموکراسی» را آغاز کرد، به بیماری لاعلاج و مرگ قریب الوقوع خود پی برد و تکمیل دیگر آثارش را ارجح دانست. از مهم ترین آثارش می توان به «اصول فلسفه دکارت» (1663) اشاره کرد، که در آن به تبیین ریاضی اصول فلسفی دکارت میپردازد. در دو کتاب «الهیات و سیاست» و «سیاست»7 به تشریح مبانی سیاسی پرداخت. البته «سیاست» همراه با کتب «اخلاق8 ، اصلاح نامه 9، نامه ها و دستورزبان عبری» 10 همگی پس از مرگ او انتشار یافتند 11، مرگ زود هنگامی که باعث ناتمام ماندن اغلب این آثار شد. شاید او در جمله معروفش: «این نوشته ها، فقط بخشی از حقیقت را در بر خواهد داشت»، ناتمام ماندن آنان را پیش بینی می کرد.

… و دیگر آثار: رساله رنگین کمان 12 شرح کوتاهی بر صفات خداوند13 ، خوب بودن 14 و …

4- مبانی فکری:
(4-1) «وحدت وجود»15 مشهورترین نظریه اسپینوزا و مهم ترین محصول تلاش فکری او در ارائه تفسیری روشنگرانه از جهان هستی است. در ابتدای این تئوری که در کتاب «اخلاق» مورد بحث قرار گرفته، اسپینوزا در پاسخ به پرسش معروف «چه هست؟» پاسخ می دهد: جوهر 16، صفت 17و حالت جوهر18 .

«جوهر (مبدأ)» همان علت العلل یا چیزی است که هستی خود را که گرو هستی غیری نمی یابد لذا مفهوم جوهر مفهومی جز خود را اقتضا نمی کند و تنها به واسطه خودش دریافته می شود.

«وجود» هر موجود، عدمی را هم متصور می سازد مگر جوهر که بدون مسلم دانستن وجودش، غیر قابل پنداشت می گردد و به قول اسپینوزا: «طبیعت جوهر فقط به عنوان «موجود» دریافتنی است …» در تعریف اسپینوزا، فرض عدم تجلی جوهر با فرض عدم تجلی هستی را برابر می داند و اصولاً پذیرش حکم «هستی هست» در مقام یک حقیقت، حکم «جوهر هست» را در مقام واقعیت می نشاند: و در ادامه، یگانگی هستی، یگانگی جوهر را نتیجه می بخشد.

اسپینوزا مقصود خود را از «صفت» چنین بیان می دارد که: جوهر، بی نهایت صفت دارد که بیانگر ماهیت ذاتی جوهرند و ما همه آنهار را نمی شناسیم. این صفات باید از طریق اندیشیدن (فهم درونی) و درک بعد (فهم بیرونی) حاصل شود.

و بالاخره، «حالت» بعدی از صفت است که مانند خود آن یا جوهر، سرمدی (لایتناهی) نیست بلکه متناهی و مقیّد به زمان است 19.

اسپینوزا می گوید: «یکایک موجودات چیزی نیستند جز تجلّی صفات گوناگون خدا یا «حالاتی» که از طریق آنها، صفات خدا به نحو خاصی اعلام می شود، لذا هر چه هست در خداست …»

در ادامه، اسپینوزا با تکیه بر مفاهیم جوهر و صفت، به تشریح و استدلال در باب صفاتی از خدا همچون وجود، تا متناهی بودن، تجزیه ناپذیر بودن، یگانگی، تعیین ناپذیری، غیر جسمانیت و تصورناپذیری می پردازد … در تشریح «یگانگی» می گوید: « هیچ چیز را نمی توان یکی یا یگانه نامید مگر پس از شناختن چیز دیگری که با او همسان و برابر است ولی وجود و ماهیت خدا منحصر به فرد است».

یگانگی جوهر در تفکر اسپینوزا به این نظر می انجامد که نظم و ارتباط ایده ها در عالم، درست مانند نظم و ارتباط اشیاء است: زیرا همه صفات به جوهری یگانه تعلق دارند و لذا هر جزیی از طبیعت با کل خود سازگار و با تمام طبیعت پیوسته است.

(4-2) تئوری «شناسایی» که بیانگر نتایج پژوهش اسپینوزا در باب «دانستن» مراحل آن و نحوه های گوناگون دستیابی به آن است، موضوع اصلی کتاب «اصلاح فاهمه» را تشکیل می دهد. سه مرحله شناسایی از دیدگاه اسپینوزا عبارتند از: نخست، پندار از حاصل گمان که توسط آموخته ها و تجربه ها تأیید می شود، دوم: اعتقاد و سوم: شناسایی روشن و متمایز.

به عنوان مثال، مسأله ای ریاضی همچون x×4 = 5+3 ممکن است به یکی از این سه شکل حل شود:

نخست، متد ریاضی موجود در حل معادلات، به این مفهوم که جمع دو عدد نخست و تقسیم نتیجه آن بر عدد ضریب، مجهول رابه دست خواهد داد. (کاری که تقریباً به صورت ماشینی و برنامه ریزی شده صورت می پذیرد و حتی ممکن است حل کننده مسأله دقیقاً نداند که مسأله و اعمال انجام شده برای حل آن دقیقاً چه مفهومی دارند).

مرحله دیگر آن است که با فهم مسأله (این امر که طرفین یک تساوی باید مقادیر عددی مساوی باشند) عددی را برگزینیم که ضرورت موجود را حاصل نماید، وبالاخره مرحله سوم آنست که آشنایی با مسأله تا بدان جا حاصل آمده باشد که با نگاهی به آن، عدد چهارم را «ببینیم» (شهود درونی).

در شق نخست، قضیه ریاضی برای ما حقیقت نیست، بلکه تنها پندار است. در شق دوم، به حقیقت همچون یک نتیجه استنتاجی دست می یابیم و در شق سوم، حقیقت پیش چشم ما قرار می گیرد و می بینیمش.

اسپینوزا می گوید: «… شناسایی روشن، آن شناسایی را می نامیم که نه از راه اقناع متکی به خرد بلکه در پرتو احساس خود اشیاء و شهود درونی آنها روی می نماید، این شناسایی برتر از همه انواع دیگر شناسایی است و در همین نوع است که شناخت تا مرحله تام ذات و ماهیت اشیاء پیش می رود … .» 21

(4-3) مبحث «ایده ها» از دیگر بخش های مهم تشکیل دهنده تفکر اسپینوزایی است. از دیدگاه وی، ایده مفهومی است که روح، چون اندیشه است، می سازد … ایده ها از ذوات عینی و جزیی از جوهرند، ایده ها یا تام اند یا ناقص، … ایده های تام، فعال و اثربخشند و ایده های ناقص، منفعل و اثرپذیر…».

(4-4) اسپینوزا در بخش مهم دیگری از آثارش به تطابق هر یک از مبانی مطروحه (اعم از حالات صفات، اراده، شناسایی و …) با مقوله «انسان» پرداخته و در نهایت، او را موجودی متشکل از جسم و روح معرفی می کند که باید با دقت در طرح زندگی خردمندانه و در نظر داشتن مقولات حساس و مهم «اخلاق» و «عواطف انسانی»، به درجه «آزادی روح (آزادی درونی)» برسد، و آن، مرحله ای است که عشق خدایی به ودیعت نهاده شده در وجود انسان، مجدداً از حالت جزئی (یعنی محصور در وجود انسان) به حالت کلی و سرمدی، یعنی «دربر گیرنده تمامی موجودات» بازگردد (عشق لایتناهی).

(4-5) شاید بتوان نخستین اثر سیاسی اسپینوزا را نوشته ای دانست که در اعتراض به حکم تکفیرش منتشر نمود . پس از آن، در کتاب سترگ «الهیات و سیاست» و همچنین در واپسین اثر ناتمامش «سیاست»، به تشریح اصول فکری خود در باب سیاست می پردازد. از جمله اینکه: آدمی با دو نوع قانون مواجه است، یکی قانون ناشی از ارتباط با خدا و دیگری قانون ناشی از ارتباط با آدمیان، اگر آدمی از دیگر آدمیان کناره گیری کند به دومین نوع قانون نیازی نخواهد داشت، اما برای آدمی هیچ چیز سودمندتر از آدمی نیست … . فهم ما نمی تواند به درجه کمال برسد اگر روحمان جز خود را نشناسد در آدمیان با وجود شباهت های بسیار، تفاوت های بسیار نیز دیده می شود، تا آنجا که می توان گفت: به عده افراد آدمی، اندیشه منحصر به فرد وجود دارد. و از همین رو، وجود نظامی که ارتباط میان آدمیان را تحت قاعده ای خردمندانه شکل دهد، ضروری می نماید، و این نظام، همان «سیاست» است.

«جامعه، دولت حاکم بر جامعه، نحوه حکومت یا اداره جامعه، اصول ضروری، زندگی اجتماعی، حقوق طبیعی، نمونه های دولت، آزادی اجتماعی و …» از بحث های کلی اسپینوزا در زمینه سیاست محسوب می شوند.

spinoza barrrokh

«باروخ اسپینوزا» در بعد از ظهر روز بیست و یکم فوریه 1677، در سن چهل و پنج سالگی بر اثر بیماری سل، که سال ها او را رنج داد، به آرامی درگذشت. مجسمه سنگی او، مقابل خانه اش در آمستردام در تفکری آرامش بخش، به دور دستی نامشخص خیره است، و دست های او، همچنان در حال نوشتن … شاید در حال نوشتن اثری ناتمام.

پاورقی:

1 Baruch (benedict) spinoza

2 کنیسا یا کنیسه: عبادتگاه یهودیان. در فارسی، با واژه «کنشت» هم آمده است.

3 تلمود، مجموعه تبادل نظر علمای یهود در باب مسائل تورات، جهان آفرینش، زندگی اجتماعی و …

4 Tractatuse Theologico-Politicus

اسپینوزا در این کتاب از اندیشه های «ابراهام بن عزرا» هم تأثیر گرفته است. در فارسی، این کتاب را به نام «دین و دولت» ترجمه کرده اند.

5 شخصیت اول جمهوری خواهان در جریان جنبش های استقلال طلبانه بیانیه شدید اللحن اسپینوزاخطاب به قاتلان او که با عبارت «ای بی فرهنگترین مردمان! …» آغاز می شود، معروف است.

6 البته کتاب «الهیان و سیاست» بدون ذکر نام نویسنده منتشر شده است.

7 Political Treaties

8 Ethics:ترجمه قابل توجه آن به قارسی توسط دکتر محسن جهانگیری صورت پذیرفته.

9 On The Improvement Of The Understanding

10 Hebrew Grammer

11 کتاب اخلاق در پنج جلد معروف ترین اثر اسپینوزا و اصلاح فاهمه فلسفی ترین آنهاست.

12 ‏Treatise On The Rainboe

13 Short Treatise On God

14Well – Bing

15 Pantheism مرکب از دو واژه یونانی Pam به معنی همه چیز و Theos به معنی خدا.

16 Substance

17Attribute

18 Modus

19 خواننده آشنا با برهان وجوب و امکان –که امروز در کتب درسی هم به آن پرداخته می شود- به خوبی درمی یابد که جوهر نزد اسپیوزا تقریباً همان مفهوم واجب الوجود را داراست و ممکن الوجودها در واقع حالت هایی هستند نشأت گرفته از صفات جوهر.

20 به عنوان مثالی دیگر: هرگاه این مراحل را درمورد شناسایی و برداشت افراد از مقولات ماوراءالطبیعی به یاد آوریم، وجود انحاء، اقسام و درجات مختلف رد امر دینداری به راحتی توجیه پذیر خواهد بود. یکی از اندیشمندان ایرانی، دینداران را در همین شکل از دسته بندی، به سه گروه یا درجه مصلحت اندیشان، معرفت اندیشان و تجربت اندیشان تقسیم بندی نموده است. برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به سلسله سخنرانی اصناف دینداری (عبدالکریم سروش، بهار 77)

21 او در برخی از آثارش به این نوشته اشاره می کند، ولی اصل آن از میان رفته است.

برگرفته از یاداشت های : افشین تاجیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *